اطلاعات تماس

09155122338

آرزوهای سه جوان/ لطایف ازغندی

تعداد بازدید : 2399

تعداد نظرات : 0 نظر

تاریخ انتشار : 1397/11/22

توسط : علی اکبر باصری ازغندی

اشتراک گذاری :

مي گويند مرحوم حاج محمد رضا باصري باتفاق كربلا يي ولي الله با با غيبي و كربلائي صفي الله بابا غيبي در جواني در سايه درخت چنار معروف ازغند نشسته بودند و  از هر جايي صحبت مي كردند چون قوم وخويش و دائي وپسر خواهر  بودند.
ضمن صحبت ها، از آرزوهایشان يکديگر مي پرسند . در سايه ي سرد درخت بزرگ، صفي الله كه مردي جوان بود ه و از بقيه کوچکتر اول از او ميپرسند.
او چنين ميگويد: که کاش در زير اين سايه من با نگاري بودم ، نفر دوم کربلايي ولي الله ميگويد کاش يک کلبي قرمه (اصطلاح ازغندي) اينجا بود با چند عدد نان گرم و من با خوردن آن حال ميکردم، نفر آخر حاج محمد رضا ميگويد کاش ايجا يک بالشتي وتشکي بود که من مي خوابيدم و حال مي کردم، که اين حرفها مدتي بين مردم رد و بدل ميشد.

فرم ارسال نظر

نام و نام خانوادگی *

شماره تماس

آدرس الکترونیک

دیدگاه شما *