يكي از اهالي ازغند (استاد رضا آهنگر)زنش گويا زن دوم هم بوده فوت مي نمايد، در حالي كه هنوز جنازه داخل خانه بوده و ايشان خارج از خانه سر كوچه نشسته بوده و بادام مي شکسته ، چون خانه شلوغ و زن ها در رفت و آمد بودند يكي مي پرسد كه استا مگر چه خبر شده كه اين قدر خانه شلوغه ؟؟
و استاد رضا با خونسردي مي گويد چيزي نشده مي گويند "زن ما مرده است" به خاطر آن شلوغ شده...
و اين خاطره ای شد برای مردم ازغند...