آقای سعید حیدری، دانشجوی پیشین دانشگاه تهران در رشته دکترای حشره شناسی کشاورزی می باشند.
تلاش و هدف ایشان در جهت شناساندن زمینه های کخ شناسی فرهنگی و زیرشاخه های مرتبط با آن به سایر ایرانیان ، پارسی زبانان و دوستداران جهان کخ شناسی می باشد.
ضمن آرزوی موفقیت برای ایشان، مقاله ای با عنوان "زبان و فرهنگ کخ شناسی روستای ازغند" را بخوانید .
کوکو [kuku]: پوپو. در گذشتۀ نه چندان دور، کودکان ازغندی این جانور را زنده زنده روی ترکهای پاشنۀ پا له میکردند تا اندام یاد شده بهبود یابد
کیلیک شِیْطو [kilik šeitu] = انگشت اهریمن: آسیابکهای آرایۀ Anisoptera از راستۀ Odonata که در هنگام نشستن، بالهای خویش را موازی با سطح زمین و عمود بر بدن قرار میدهند. این حالت، تا اندازهای به چلیپا (= صلیب) ترسایان (= مسیحیان) شباهت داشته و از دیدگاه مسلمانان ناخوشایند میباشد، بنابراین، ازغندیها نام انگشت اهریمن را بر آنان نهادهاند! تصویر زیر نمایی از یک آسیابک خیس را نشان میدهد.
کلیلک شیطو در بازیهای کودکانۀ دختران ازغندی نیز کاربرد داشته است. برای نمونه، آنها در بازی «یه قُل دو قُل» و هنگامۀ بازی رقیب به طور پیوسته «کلیک شیطو، کلیک شیطو ...» را تکرار میکردند تا وی ببازد!
گُویْ خُدا [goy-xodâ] = گاوِ خدا: خرخاکی. گوی خداها یا همان خرخداها بیآزار بوده و زمین را شخم میزنند. بنابراین، مردم بومی آنان را دوست داشته و از حضورشان در خاک پشتیبانی مینمایند.
چنین برداشتی در سرودههای کودکانه هم دیده میشود:
رفتم به صحرا
دیدم خرخاکی
گفتم: «خرخاکی
چقدر تو پاکی
مَُورِ دَنَهکَش [mawre dana-kaš]: مورچۀ دانهکش
ازغندیها میپندارند که نخستین پیشوای شیعیان- حضرت علی- برای این کخ دعا نموده و بنابراین، آنها را نمیکُشند. بر پایۀ باور ایشان، روزی حضرت علی با کس دیگری درگیر میشود. دانهکشها به یاری او شتافته و انبار غلۀ دشمن را شب هنگام خالی میکنند!
هنگامی که ازغندیها میخواهند کخ پیلهها را وِرْپا [verpâ] کنند، با داستان دیگری روبرو میشویم. البته، نیاز است تا پیشتر دربارۀ چگونگی پرورش کخ پیله توضیحاتی بیان گردد. ورپا کردن در هنگامی که کرمینهها (Larvae) از خواب چهارم برخاستهاند، انجام میگیرد؛ یعنی چوبهای درخت توت را از روی بستر پرورشی بلند کرده و به صورت کج میگذاشتند تا کرمینههای ریز در شرایط بهتری قرار گرفته و بتوانند پسافتادگی رشد خویش را جبران کنند.
در چارچوب سنتی پرورش کرم پیله، برخی از کرمینههای کوچک روی زمین میافتند. مورهای دانهکش هم آنها را برداشته و به لانه میبرند که نوعی زیان برای کخپیلهدار به شمار میآید. مردم برای مبارزه با این مورچهها کمی خاک را پیش روحانی روستا برده و او آیۀ هجدهم (حَتَّی إِذَآ أَتَوْاْ عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَۀٌ یَا أِیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ = تا آنگاه که به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچهای [به زبان خویش] گفت: «ای مورچگان! به لانههایتان بروید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.») از سورۀ النمل را بر آن میخواند. سپس، این خاک را در پیرامون پرورشگاه کرم ابریشم پاشیده و به طور کلی، کسی حق نداشت با کفش به آنجا وارد شود. این رفتار یا باور را اُوسو کِرْدَن [owsu kerdan] میگفتند. شاید اوسو همان آب سیاه باشد. برای نمونه، اوسو جادو [owsu jâdu] یا آب سیاه جادو به آبی گفته میشود که جادوگران برای بدبخت ساختن دیگران از آن استفاده مینمودند.
گال [gâl]: عنکبوت.
گُشخِزوک [goš-xezuk] = گوشخیزک: سدپا (Centipede) یا گونهای از ردۀ Chilopoda که بیشتر مردم نام هزارپا را بر آن مینهند.
گو رِواح [gu revâ] = گُهِ روباه: الاکلنگ که کخشناسان ایرانی آن را بیشتر با نامهای شیخک یا آخوندک میشناسانند.
بزودی بخش دوم این مقاله منتشر خواهد شد.