یادش بخیر
نام شاعر : سید حسین موسوی ازغندی
برف و بارانهای ازغند، خانه های کاهگلی، یادش بخیر
شرُّ وشُرِّ ناودانها، بستن قندیلها، یادش بخیر
در بهاران جویباران پر زآب و در کنارش سبزه زار
پونه های وحشی و کاسنی، همه یادش بخیر
جنب و جوش بچه ها و درب قلعه روز عید
تیری ده پول تیشله بازی ، شیر و خط، یادش بخیر
گوی هوا و بلّ استا ، پول وِر دیوار زنک
جنگ و دعوا بر سر ده شاهی یا یک جُوز هم، یادش بخیر
گر که می دیدی معلم او همی آید ز دور
جستن و پنهان شدن در پشت در، یادش بخیر
مشق ننوشتن سزایش خوردن چوب در کلاس
روز چارده پیش روی بچه ها یادش بخیر
هیچکس در روزِ چارده از معلمها نبودی در امان
چون که بودیم همّه مثل هم در کاهلی یادش بخیر
حالیا دیگر نمانده جُنب و جوش آن قدیم
روز خوش هم در همان ایّام بود، یادش بخیر
موسوی کم گوی از عهد و زمانهای قدیم
چون که از خوبان نمانده اندکی یادش بخیر
دوستانم مهربان باشیم با هم قبل از آنک
ناگهان بانگی برآید کو برفت یادش بخیر ، یادش بخیر